به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از مرکز اسناد انقلاب اسلامی، در دورهای که حزب توده در مناطق مختلف ایران، بهویژه در مازندران، فعالیت گستردهای داشت، گروههای مذهبی و ملی با رویکردهای متفاوتی برای مقابله با نفوذ این حزب شکل گرفتند. از جمله مهمترین این گروهها میتوان به «انجمن جوانان مسلمان»، «انجمن تبلیغات اسلامی»، و «حزب جنگل» اشاره کرد.
این گروهها، هر یک با تمرکز بر اقدامات نظامی، فرهنگی، یا تبلیغاتی، تلاش داشتند تا به مقابله با ایدئولوژی و فعالیتهای حزب توده بپردازند. در این میان، حزب جنگل که به عنوان واکنشی مستقیم به فعالیتهای حزب توده در چالوس و غرب مازندران به وجود آمد، از حمایت دولت وقت برخوردار بود و درگیریهای مسلحانهی متعددی با حزب توده داشت. اما فعالیت این حزب، به دلیل ضعف ساختاری و گرایش بیش از حد به اقدامات نظامی، بهزودی به عامل تهدید امنیتی منطقه تبدیل شد و با افول حزب توده، خود نیز راه زوال را پیمود. در کنار این تحولات، درگیریها و حوادثی مانند خشونتهای داخلی، غارت منابع محلی، و دخالت نیروهای خارجی، ابعاد پیچیدهتری به فضای سیاسی و اجتماعی این دوران افزود.
همزمان با گسترش نفوذ حزب توده در مازندران سه طیف مذهبی نیز به وجود آمدند. این طیفها در قسمتهای شرق و غرب و مرکز مازندران که تودهایها بیشترین فعالیت را داشتند به وجود آمدند که عبارت بودند از: «انجمن جوانان مسلمان» در شهرستان بهشهر واقع در شرق مازندران، «حزب جنگل» که محل اصلی تشکیل آن چالوس و محل استقرار آن روستای سنیوا واقع در ۱۰ کیلومتری چالوس بود و «انجمن تبلیغات اسلامی» در شاهی (قائمشهر). حزب جنگل چالوس در مواجههی مستقیم با حزب توده به وجود آمد و رسالت اصلی آن مبارزه با این حزب بود. اما دو جریان دیگر یعنی انجمن جوانان مسلمان و انجمن تبلیغات اسلامی در مواجههی غیرمستقیم با حزب توده به وجود آمدند. این دو برخلاف حزب جنگل که به درگیری نظامی با حزب توده متمرکز شده بود، بیشتر بر کارهای فرهنگی تأکید میکردند. دو جریان فوقالذکر نهتنها با جریانات چپگرا به طور اعم و حزب توده به طور اخص به مبارزه میپرداختند، مبارزه با بهائیها را نیز در رأس برنامههای خود قرار داده بودند. برخلاف حزب جنگل که عمر کوتاهی داشت، دو جریان انجمن جوانان مسلمان و انجمن تبلیغات اسلامی عمری نسبتاً طولانی داشتند به طوری که تا سالهای نخستین پس از پیروزی انقلاب به حیات خود ادامه دادند.
حزب جنگل محصول اقدامات مستقیم حزب توده در غرب مازندران بهخصوص چالوس بود. این حزب در اواخر سال ۱۳۲۳ش با برگزاری جلسهای از سوی عدهای از سران محال ثلاث (تنکابن، کلارستاق و کجور) بنیانگذاری شد. آنان در این جلسه تصمیم گرفتند جهت مقابله با اقدامات حزب توده با یکدیگر متحد شده و در جبههی واحدی به مبارزه علیه تودهایها اقدام کنند. دولت نیز به حمایت از آنان برخاسته و منابع مالی و تسلیحاتی مورد نیازشان را زیر نظر سرلشکر ارفع برای اقدامات آنان فراهم نمود و بدین ترتیب بود که اولین هستهی مقاومت ملی با اردوی مقاومت ملی جنگلیهای چالوس تشکیل شد.
اسم قبلی حزب جنگل، «حزب کشاورز» بود که پس از نشست سران محال ثلاث به حزب جنگل تغییر نام پیدا کرد. حجتالاسلاموالمسلمین صادق مطهری میگوید:
همه ملیون و افراد ملیمذهبی این شهر جمع شده و حزبی به نام حزب جنگل در روستای جنگلی سینوا واقع در چند کیلومتری شهرستان چالوس به وجود آوردند. محل استقرار و مقر فرماندهی این حزب در روستای سینوا در نزدیکی چالوس تعیین گردید. عزیزاللهخان میار از سران کلارستاق نیز به عنوان فرمانده این تشکیلات انتخاب گردید. پس از آنکه ارتش تسلیحات لازم را در اختیارشان گذاشت، میار بهسرعت توانست به جمعآوری داوطلب از روستاهای اطراف مانند مرزنآباد، اغوزدارین، حسنکیف و… بپردازد. بدینترتیب آنان پس از سه ماه اقامت در سینوا، در اوایل سال ۱۳۲۴ آمادهی عملیات بر ضد تودهایها شدند. البته آنان در طی این مدت به سازماندهی اردو و تمرینهای نظامی مشغول بودند و طی عملیاتهای شبانه افرادی به چالوس اعزام و به گلولهباران نقاطی که ظن آن میرفت محل استقرار تودهایها باشد میپرداختند.
کمکم دامنهی این عملیات به هجرود کمی دورتر از چالوس نیز کشیده شد به گونهای که طی اقدامی سران روستایی حزب تودهی آنجا به سینوا کشانده شده و بهشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. اما با طولانی شدن مدت اقامت در سینوا که حزب به آذوقه و منابع مالی بیشتری احتیاج داشت، افراد اردو ابتدا شروع به گرفتن منابع مالی و غذایی بهصورت دوستانه و پس از مدتی در جهت تأمین این منابع به خشونت متوسل شدند.
سلطانی در کتاب خود تاریخ و فرهنگ و جغرافیای کجور در این خصوص میگوید:
جذب این کمکها از گروههای دوست نیز چندان مؤدبانه نبود و اکثراً با خشونت و اخاذیهای پنهانی جدا از مقدار تعیینشده صورت میگرفت. گاه نیز اعمال ناروای دیگری چاشنی این تهاجمات شبانه میگشت… از جمله عملیات شبانهی جنگلیها علیه تودهایها حمله و تیراندازی به سوی ساختمان اصلی حزب تودهی چالوس بود. در سندی که در این خصوص به دست آمده و موضوع آن دستور وزارت کشور به استاندار مازندران (نواب) میباشد، چنین آمده است: در تاریخ ۱۷ر۱۰ر۲۴ به ساختمان حزب توده در چالوس تیراندازی شده و حتی درصدد آتش زدن آنجا نیز برآمدهاند بنابراین شخصاً در آنجا حضور یافته و موضوع را از نزدیک بررسی نموده و دستور تعقیب و دستگیری افراد دستاندرکار صادر شود. با این حال سرانجام این ساختمان از سوی جنگلیها طعمهی حریق شد.
حجتالاسلام صادق مطهری در این خصوص میگوید:
شبانه عدهای از جنگلیها شجاعانه با استفاده از نردبان از دیوارهی رودخانه بالا رفته و ساختمان حزب توده را با استفاده از بنزین به آتش کشیدند.
عملیات اصلی و عمدهی حزب جنگل پیشروی به سمت غرب و درگیری مسلحانه با حزب توده بود. این پیشروی پس از سه ماه اقامت در سینوا و آمادهسازی نیروها صورت گرفت. بدینصورت که آنان همزمان با پایان جنگ دوم جهانی در سال ۱۳۲۱ش، ۱۹۱۵م با نیروی بالغ بر ۳۰۰ نفر از نقاط مختلف محال ثلاث به همراهی خانها و رؤسای آن مناطق به قصد در هم کوبیدن مواضع تودهایها به سوی تنکابن و شرق گیلان پیشروی نمودند. این عملیات با رهبری عزیزاللهخان میار، اسدالله رزمجو، عنایتالله فقیه، کاظمخان عسگری، علیخان کمالی، ملک بهرام مرزبان، رضا قلیخان مسعودی و علی نقیخان نیکنام صورت گرفت. آنها عملیات را از چالوس شروع و با پشت سر گذاشتن عباسآباد، نشتارود، تنکابن، گلیجان، سلیمانآباد، کوهده، لرزین، رامسر، رحیمآباد، رودسر و لنگرود تا شهرستان لاهیجان واقع در شرق گیلان پیش رفتند. طی این عملیات جنگلیهای چالوس تمام پایگاههای تودهایها را در تمام روستاهای مورد پیشروی از بین برده و سپس با همان نظم و ترتیب که رفته بودند به محل استقرار اردوی خود به چالوس (سینوا) مراجعت نمودند.
علیرغم ادعای فوق مبنی بر رعایت نظم و ترتیب از سوی اردوی سینوا، محمود سلطانی لرگانی از محققان محلی عقیده دارد افراد این اردو در مسیر خود از چالوس تا لاهیجان و بالعکس از هیچگونه غارت و ضبط اموال مردم و دهقانان دریغ ننمودند. هنگامی که گزارش فرمانده ژاندارمری کل کشور شوارتسکف و رئیس ستاد ژاندارمری کل کشور را به وزارت کشور در خصوص اقدامات اردوی جنگل ملاحظه کنیم، گفتههای سلطانی مورد تأیید قرار میگیرد. در این گزارش آمده است:
عملیات اتحادیهی جنگل و سایرین در منطقهی شمال مخصوصاً چالوس و نوشهر پروندهای مفصلی دارد. اقدامات دستجات مسلح شمال تاریخ ۱۳۲۵/۱۱/۲۴ شروع که برای برقراری انتظارات آقای نواب استاندار مازندران اقدام و فرمانده هنگ مازندران و سایر مأمورین مشغول طبق دستور آقای استاندار اقدام جریان وقایع مرتباً به وزارت کشور گزارش گردیده است و به طوری که حضوراً نیز عرض رسیده است از موقعی که اجازهی سوق قوا به مناطق شمالی داده شد سازمان ژاندارمری توالیاً واحدهایی برای حفظ استقرار امنیت آن سامان به تعداد مورد ضرورت گسیل گردیده و اقدامات کافی جهت اعادهی آرامش و نظم منطقه به عمل آمده است.
با وجود این، حزب توده تحت حمایت شوروی همچنان نفوذ گستردهای در مناطق شمالی داشت. نمونهای از آن درگیری کارگران و حزب تودهی چالوس با ژاندارمری میباشد. این درگیری هنگامی به وقوع پیوست که ژاندارمها از تظاهرات کارگران جلوگیری نمودند. خلاصهی گزارش استانداری مازندران در این خصوص به شرح ذیل است:
پس از آنکه گروهان اعزامی ژاندارمری به چالوس در محل مستقر گردید، ضیاء الموتی رهبر حزب توده در چالوس که از این موضوع عصبانی شده بود، به تحریک کارگران و اعضای حزب توده پرداخت. کارگران نیز پس از تعطیلی کارخانه سوار بر اتوبوس به سوی نوشهر رفته و پس از دیدار با راوندی رهبر حزب توده شهسوار (تنکابن) و هوشنگی رهبر حزب نوشهر و میرشب بخشدار موقت نوشهر و شکایت از جنگلیها و دیدار با لیدرهای مرکزی مخابرات و اهانت به سرگرد سمندری به تحریک میرشب به واسطهی مشکلی که با سرگرد سمندری داشته است، مجدداً ساعت ۷ صبح به چالوس مراجعت میکنند و در آنجاست که صابری نام در حالی که مست بوده شروع به تظاهرات مینماید.
با دخالت ژاندارمهای مأمور انتظامات تعداد بیشتری از کارگران بهسرعت در آنجا جمع شده و نهتنها اقدام سیروان زمانیان در دستگیری صابری ناموفق میماند بلکه سبب حمله کارگران به سوی ژاندارمها میشود. در این هنگام ستوان فولادوند فرماندهی گروهان چالوس جهت متفرق کردن کارگران دستور شلیک هوایی میدهد اما از سوی کارخانه نیز گلولههایی شلیک میشود و تودهایها با فریاد «ژاندارم نمیخواهیم، از چالوس خارج شوید» به حمایت از کارگران میپردازند؛ گلولههایی نیز به سوی پادگان شوروی مستقر در چالوس شلیک شده و سبب دخالت آنها میشود. آنها نیز شروع به تیراندازی میکنند، بنابراین دستور ارسال نیروی کمکی به نوشهر صادر شده و سرگرد سمندری نیز تعداد ۱۲ نفر را سوار بر یک کامیون به چالوس گسیل میدارد.
اما این نیروها به محض پیاده شدن مورد حمله قرار گرفته و چندین نفر از آنها مجروح و بقیه به سوی جنگل عقبنشینی میکنند. در حالی که سمندری از سوی نیروهای شوروی دستگیر شده و تحت نظر قرار میگیرد، عدهای از ژاندارمهایی که به سمت جنگل میرفتند از بقیه جدا شده و پس از پراکنده شدن، سه نفر از آنها به طرز فجیعی کشته و ۹ نفر مجروح و یک نفر نیز ناپدید میگردد. در این حادثه همچنین یکی از سربازان شوروی مجروح و یکی از کارگران نیز کشته میشود.
دوازده قبضه تفنگ ژاندارمها ضبط شده و مقتولین نیز در اختیار الموتی قرار گرفته که پنج قبضه از سلاحها تحویل داده میشوند. همچنین آنان کلانتری را نیز غارت و پاسبانهای مستقر در آنجا را نیز با خود برده و ضمن اینکه کلیهی سوابق دفتری دستهی سابق ژاندارمری و اوراق اداری کلانتری توسط فردی به نام رضوانی بررسی و بخشی از آنها سوزانده میشود. وجوه نقد و اموال و اثاثیهی سربازان نیز به دست آنان افتاده که جهت پس گرفتن آنها اقداماتی صورت میپذیرد. همچنین ۱۵ نفر از افراد دستگیرشده پوشش مناسب نداشته که دستور تأمین لباس آنها در اسرع وقت صادر میشود. میر شب، بخشدار موقت نوشهر، خود را در قضیهی پیشآمده تنها ناظری بیطرف معرفی مینماید و سرهنگ ۲ معینی جهت توضیحات بیشتر به حضور نخستوزیر اعزام میشود.
حزب جنگل پس از اطلاع از این واقعه، ضمن ارسال شکوائیهای به نخستوزیر وقت قوامالسلطنه، خواستار اجازه جهت اقدام مسلحانه علیه حزب توده میشود. با تأکید بر رویکرد نظامی صرف، اقدامات حزب جنگل در درازمدت به عامل تهدید امنیت منطقه تبدیل شده بود. گزارش فرمانداری شهرستان شهسوار مؤید این موضوع میباشد. در این گزارش آمده است:
در اثر اختلافات میان حزب توده و جنگل، مأمورین دولت در ژاندارمری اختیارات خود را از دست داده و جریان امر به کلی دچار وقفه بوده و رعایا هم در اثر تبلیغات از پرداخت بهرهی مالکانه خودداری نمودهاند که بعضی از مالکین دست به اقداماتی زدهاند که موجب شکایت اهالی قرب و جوار این شهرستان به فرمانداری شده است.
در ادامهی این گزارش که به صورت خلاصه ارائه میگردد، آمده است: بنابراین عدهای ژاندارم جهت رسیدگی به موضوع به محل اعزام شدند که نتیجهی آن قتل آقای رضا قلی مسعودی، یکی از مالکین نشتا بوده است. جنازهی مقتول بهوسیلهی مأمورین ژاندارمری شهسوار انتقال یافته و غروب همان روز نیز فرماندار از طرف عدهای از زنهای خانوادهی مقتول مورد حمله قرار گرفته که با دخالت مأمورین انتظامی مواجه شده و فرماندار نیز شبانه آنجا را به سمت تهران ترک کرده است.
روز ۱۳۲۶/۱/۲۵ نیز آقای سبحانقلی خلعتبری و جواد نیکنام که با مقتول همراه بودهاند به شهر آمده و در تلگرافخانه مشغول مخابرات تلگرافی با شکایات مربوطه بودهاند که بهوسیلهی مأمورین شهربانی دستگیر و زندانی شدهاند و امور انتظامی شهر با آمدن نیروی کمکی نسبتاً آرام میباشد.
با این همه نه حزب توده و نه حزب جنگل هیچکدام توسط یکدیگر از بین نرفتند. حزب جنگل به دلیل آنکه دارای ساختار و تشکیلات نبود و تنها در مواجهه با حزب توده که عامل تهدیدکنندهی منافع طبقات بالا و علایق مذهبی مردم و نیز حزبی وابسته به اتحاد جماهیر شوروی بود به وجود آمده بود، با تضعیف حزب توده راه انحطاط و زوال را پیمود.
منبع: انقلاب اسلامی در مازندران، جلد اول، رسول صابر، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
۲۵۹