به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، سیدحسن خمینی در بخشی از گفتگوی با مجله آگاهی نو، درباره دوران تبعید امام به نجف گفت: من خودم که از امام چیزی را نشنیدم اگر خاطراتی را که دیگران گفتهاند، رصد کنیم میبینیم امام از دوران حضورشان در ترکیه به عنوان سختترین دوران یاد کردهاند. دوران حضور امام در نجف قطعاً با سختیهایی توأم بوده است ولی یک دوره بلوغ علمی امام هم هست. امام سال ۱۳۴۳ تبعید میشوند و میروند ترکیه سال ۱۳۴۴ میروند نجف. ورودشان هم ابتدا به بغداد است وارد بغداد که شده بودند ظاهراً یک ریال پول هم هیچ کدام نداشتهاند. یعنی نه امام نه حاج آقا مصطفی فقط برای اینها بلیت گرفته بودند و مستقیم آنها را آورده بودند وسط فرودگاه بغداد و پیادهشان کرده بودند.
وی ادامه داد: آقای بجنوردی نقل میکرد که حاج آقا مصطفی گفت من آمدم بیرون یک تاکسی گرفتم و گفتم برویم کاظمین. جلوی در حرم که پیاده شدیم به امام گفتم شما بروید، چون احتمال دادم الان این راننده تاکسی سروصدا میکند چون ما پول نداریم. دست کردم ساعت خودم را به راننده تاکسی به عنوان گرو دادم. داخل جیبم و گفتم این را بگیر تا من بروم و برای تو پول بیاورم وارد شدم؛ در ورودی حرم کاظمین یک سیدی از رفقای قدیم را دیدم سوال کردم پول همراهت داری؟ او پرسیده بود که شما اینجا چه میکنی؟ گفتم فعلاً پول به من بده تا کرایه تاکسی را بدهم حاج آقا مصطفی میگفت برگشتم و کرایه تاکسی را دادم و آمدم با آقای شیخ نصرالله خلخالی تماس گرفتم.
یادگار امام گفت: حاج نصر الله خلخالی از شخصیتهای مورد غفلت واقع شده در تاریخ انقلاب است؛ حداقل در تاریخ امام شیخ نصرالله شاید حق مستقیمی به گردن انقلاب نداشته باشد ولی حق بزرگی به گردن امام دارد حاج نصر الله خلخالی و پسرشان میرزا علی آقا خلخالی که روحانی نبود نماینده آیت الله بروجردی در نجف بودند. بعد از آقای بروجردی هم خیلی ذی نفوذ بودند. مدرسه آقای بروجردی در نجف در اختیارشان بود. حاج نصر الله خلخالی خیلی به امام معتقد بوده و از رفقای خاص امام بوده، همسن امام هم بوده و از دوران طلبگی با امام رفیق بوده است.
وی خاطرنشان کرد: حاج نصر الله اعتقاد داشته که امام باید علم اسلام را بر دوش بکشد و معتقد بوده که باید برای امام دنبال مرجعیت رفت و خیلی هم تلاش کرده که اجازه بدهند امام از ترکیه بیاید نجف. خیلیها میگویند این نامه نگاریهایی که افراد کردند که منجر شد به اینکه اجازه بدهند ایشان بیاید در حوزه نجف که علمی است کار ایشان بوده است. وقتی امام میروند ،نجف تازه شخصیت علمی خودشان را آنجا بروز میدهند خیلیها میگویند پشت سر این تصمیم و اقدام شیخ نصر الله خلخالی بوده است.
او افزود: آنجا با حاج نصر الله تماس میگیرند و ایشان سریع مقدمات را فراهم میکند یکی از رفقای دیگر امام در نجف که رفیق بسیار قدیمی امام است پدر آقای بجنوردی، آیت الله آقای میرزاحسن بجنوردی هستند. ایشان با امام خیلی رفیق بودند و این رفاقت به این برمیگشته که هم چند بار او آمده قم و هم یک سفری که امام رفته بودند نجف، به منزل او وارد شده بودند. حتی آقای بجنوردی تلاش میکند آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی هم بیاید. آقای بجنوردی داماد داماد سیدابوالحسن اصفهانی بودند. آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی دختر اولشان همسر سیدحسین اصفهانی است که خودش را از آسید حسن اصفهانی اعلم میدانسته است. ایشان خیلی تن به پدرزن نمیداده ولی تمام زاد و رود او و از جمله خود آیتالله میرزا حسن بجنوردی همه جزو ایادی و دفتر و حواریون سیدابوالحسن بودند. اختلاف سنی آیتالله میرزا حسن بجنوردی با همسرش خیلی زیاد است. زمانی که ایشان ازدواج میکند، حدود ۲۶ یا ۲۷ سال از همسرش بزرگتر بوده است؛ ظاهراً آیت الله میرزا حسن در ۳۷ یا ۳۸ سالگی ازدواج کرده اند. در نتیجه شاید هم سن پدر خانمش بوده و از نظر سنی با پدر خانمش خیلی تفاوت نداشته باشد.
سیدحسن خمینی گفت: یادم هست که آقای بجنوردی میگفت امام گفتند من راضی نیستم آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی بیایند، ولی آقای بجنوردی میگوید من میخواهم سیدابوالحسن را به دیدن شما بیاورم سیدابوالحسن در منزل آیت الله میرزاحسن بجنوردی به دیدن امام رفته بود و ایشان هم طبیعتاً بازدید را پس داده بودند، چون سیدابوالحسن بزرگ حوزه نجف بود و فاصله سنی شان خیلی زیاد بود به خصوص که سیدابوالحسن زعامت علی الاطلاق را داشتند رفتن آقای بجنوردی به درس امام، بخشی از آن میتواند توصیه جدی پدرش بوده باشد برای ترویج امام. چون آیت الله میرزا حسن بجنوردی علاقه وافری به امام داشتند این هم یکی از علل میتواند باشد. رفاقت میرزا حسن و آقای شیخ نصر الله خلخالی با امام در ،نجف، یکی از پایههای خوبی بوده برای این که در شبکه نجفیها که بیوتات بسیار گستردهای بودند، امام احساس تنهایی نکند.
او درباره تنهایی فکری امام نیز تصریح کرد: آقای شیخ حسن صانعی نقل کرده من یک سال بعد از تبعید امام به نجف به دیدار ایشان رفتم قرار شد با هم به کربلا برویم. امام نشستند داخل ماشین و من هم نشستم کنار ایشان. امام به من گفتند چند وقت است من و شما با هم در یک ماشین ننشستهایم؟ من میدانستم که این سوال را امام میکنند، گفتم یک سال و سه ماه و مثلاً بیست و شش روز و ۱۰ ساعت. میگفت وقتی این قدر دقیق گفتم امام برگشتند و نگاهی به من کردند. تشخیص اینکه الان امام چه سوالی خواهند کرد و در ذهن خودش پاسخ آن را فراهم کرده باشد، خصلت آقای شیخ حسن صانعی بود. ایشان میگفت امام به من گفتند تنها غبطهای که اینجا میخورم، این است که در قم تعدادی طلبه تربیت کرده بودم که موقع شکوفایی شان بود، اینها از دست من خارج شدند. بالاخره اینها طبقهای بودند که عموماً در گروه سنی ۳۰ سال بودند. امام در قم پرشاگرد بودند و بیشترین تعداد شاگردان در مراجع بعد از آقای بروجردی، مربوط به شاگردان امام بودند امام اینها را تربیت کرده و رشد داده بود.
۲۷۲۱۸