۰ (۰) خبر فرهنگی هنری : اشعار برگزیده شاعران برای حضرت زینب (س) به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم، ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان اباعبداللهالحسین(ع) و ادای محبت و احترام به سیدالشهدا که از دیرباز تا کنون همانند دریای بزرگی جریان دارد، افراد بسیاری برای یک هدف مشترک یعنی مدح و بیان محبت به […]
خبر فرهنگی هنری : اشعار برگزیده شاعران برای حضرت زینب (س)
لذا مجموعه اشعاری برای ماه محرم الحرام را گردآوری کرده ایم که در ادامه میخوانیم:
در سینه ام جز مِهر زینب جا نخواهد شد
با او کسی در عاشقی همتا نخواهد شد
عاشق شوی حرف دلم را خوب می فهمی
ذکری شبیه “زینب کبری” نخواهد شد
نوکر که جای خود،غلام نوکرانش هم
درمانده و محتاج در عقبی نخواهد شد
هر کس که گریان شد برای عمه ی سادات
شرمنده پیش حضرت زهرا نخواهد شد
داغ برادرها…اسارت…سیلی و غارت
در چشم بانویی جز او زیبا نخواهد شد
از غیرت و از عفت زهرایی اش پیداست
حتی اگر معجر بسوزد وا نخواهد شد
مِیلش شهادت بود در کرب و بلا،اما
زینب نماند که عدو رسوا نخواهد شد
بعد از ابوفاضل علمدار است و دین حق
جز با اسارت رفتنش برپا نخواهد شد
عمری بلا دیده ولی داغی برای او
مانند داغ عصر عاشورا نخواهد شد
همراه مادر هر چه بر سر می زنیم انگار
قاتل ز روی سینه ی تو پا نخواهد شد
کل تن تو جای زخم نیزه و تیر است
جایی برای بوسه ام پیدا نخواهد شد؟
شاعر: مرضیه نعیم امینی
————————————————–
زینب که سینۀ او خود مدفن حسین است
روحش چنان لطیف است گویا تن حسین است
یارب چه نشئه گل کرد؟ ظلم است و استغاثه!!!
دست سنان و اخنس بر دامن حسین است
مقتول عشق جز خود قاتل نمی شناسد
خون حسین اینجا در گردن حسین است
بر ناکسان حرام است تشریف پادشاهی
ای شمر این که بردی پیراهن حسین است
دل کندن از دو عالم سهل است پیش زینب
آن جلوه ای که سخت است جان کندن حسین است
قاسم وداع دارد تا حشر یا که اکبر؟
این موج گیسوی کیست بر گردن حسین است؟
زد بخیه زلف قاسم زخم گناه ما را
مژگان اصغر اینجا خود سوزن حسین است
فرقی ندید معنی بین رقیه و شاه
رأس حسین اینجا بر دامن حسین است
شاعر: محمد سهرابی
————————————————————-
هفتاد و دو شهید به صحراى زینب است
پایین نامه همه امضاى زینب است
می میرم و دم تو مرا زنده می کند
قارى من صدات مسیحاى زینب است
از سربلندى تو سرافراز می شوم
بالاى نیزه ها سرت آقاى زینب است
جاى مرا گرفته اى و پس نمی دهى
جاى تو نیست بر سر نى، جاى زینب است
امروز که مشاهده کردى مرا زدند
عین همین مشاهده، فرداى زینب است
در طول زندگانى پنجاه ساله ام
این اولین نماز فراداى زینب است
این جلوه هاى مختلف روى نیزه ات
از”ما رایت الا جمیلا”ى زینب است
طورى قدم زدم که همه باخبر شدند
کاخ یزید زیر قدم هاى زینب است
دارند سمت من صدقه پرت می کنند
خرماى نخل ها جلوى پاى زینب است
شاعر: علی اکبر لطیفیان
————————————————–
زینب ای شیرازه ی اُمّ الکتاب
ای به کام تو، زبان بوتراب
از بیانت سربه سر توفان خشم
نوح می دوزد به توفان تو چشم
درکلامت، هیبت شیر خدا
در زبانت، ذوالفقار مرتضی
بازگو ای جان شیرین علی
داستان درد دیرین علی
ازهمان نخلی که ازپای اوفتاد
خون پاکش نخل دین را آب داد
رازدل را با زبان آه گفت
دردهایش را به گوش چاه گفت
بازگو با ما ز درد فاطمه
زاشک گرم و آه سرد فاطمه
بازگو کن قصه مسمار را
ماجرای آن در و دیوار را
بازگو آن شب علی چون می گریست
در فراق فاطمه خون می گریست
از بهار و از خزان او بگو
از مزار بی نشان او بگو
گو به ما از مجتبی، ابن علی
دردهای آن ولیّ بن ولی
از همان طشتی که پرخون شد ازو
دامن افلاک گلگون شد ازو
زینب ای شمع تمام افروخته
یادگار خیمه های سوخته
بازگو از کربلای دردها
قصه نامردها و مردها
بازگو از باغهای سوخته
نخلهای سربسر افروخته
بازگو از کام خشک مشکها
گریه ها وناله ها واشک ها
بازگو از مجلس شوم یزید
وان تلاوتهای قرآن مجید
بازگو از آن سر پُر خاک و خون
لاله رنگ و لاله فام و لاله گون
ماجرای آن گل خونین دهان
وان لب پرخون زچوب خیزران
با دل تنگ تو این غمها چه کرد؟
دردها و داغ و ماتمها چه کرد؟
فاطمه! گر تو علی را همسری
وز شرافت مصطفی را مادری
کار زینب هم گذشت از خواهری
کرد در حق برادر، مادری
چون تو، در دامان، که دختر پرورد؟
کی صدف، اینگونه گوهر پرورد
شاعر: محمد علی مجاهدی
—————————————————
غرق ماتم شد دلم امشب برای خواهرت
دست خالی من و لطف و عطای خواهرت
چونکه چیزی در بساطم نیست جز شعر و غزل
چندی بیتی شعر میگویم برای خواهرت
از میان شغل های خوب این دنیا فقط
افتخارم اینکه من هستم گدای خواهرت
من به جز این جان ناقابل ندارم تحفه ای
کاش گردد عاقبت روزی فدای خواهرت
نوکرانی که هوای کربلا دارند هم
بیشتر هستند محتاج دعای خواهرت
شاعر: محسن زعفرانیه
——————————————-
عاشق همیشه قسمتش حیران شدن بود
پارهگریبان ، بی سر و سامان شدن بود
اول قرار ما دو تا قربان شدن بود
رفتی و سهم من بلاگردان شدن بود
یکسال و نیم آتشگرفتن سهم من بود
تقدیر پروانه از اول سوختن بود
یکسال و نیم از رفتن تو گریه کردم
با هر نخ پیراهن تو گریه کردم
خیلی برای کشتن تو گریه کردم
با خندههای دشمن تو گریه کردم
هرشب بدون تو هزاران شب گذشته
دیگر بیا آب از سر زینب گذشته
آخر مرا با غصّهی ایّام بردند
با خاطرات سیلی و دشنام بردند
بین همان شهری که بزم عام بردند
این آخر عمری مرا در شام بردند
پروانه ها خاکسترم را جمع کردند
از زیر سایه بسترم را جمع کردند
گفتم به عبدالله که یاد قَرَن کن
کمتر کنارم صحبت از باغ و چمن کن
این آخر عمری مرا رو به وطن کن
من را میان کهنه پیراهن کفن کن
با قاسم و عباسم و اکبر بیائید
من را بسوی کربلا تشییع نمائید
حالا دگر بال و پری دارم، ندارم
در آتشت خاکستری دارم، ندارم
من سایهی بالاسری دارم، ندارم
چیزی به جز چشم تری دارم، ندارم
آنقدر بین کوچهها بال و پرم سوخت
آنقدر بعد کربلا موی سرم سوخت
باور نخواهی کرد با اغیار رفتم
با چادر پاره سر بازار رفتم
خیلی میان کوچهها دشوار رفتم
با ناسزای تند نیزهدار رفتم
یادم نرفته دست بر پهلو گرفتم
با آستینم با چه وضعی رو گرفتم
یادم نرفته دور تو جنجال کردند
جمعیتی را وارد گودال کردند
آن ده سواری که تو را پامال کردند
دیدم تنت را زندهزنده چال کردند
یادم نرفته دست و پا گم کرده بودم
در گوشهی مقتل تو را گم کرده بودم
دیر آمدم دیدم سرت دست کسی رفت
عمّامهی پیغمبرت دست کسی رفت
هم یادگار مادرت دست کسی رفت
هم روسریِ دخترت دست کسی رفت
هم خویش را پهلوی تو انداختم من
هم چادرم را روی تو انداختم من
شاعر: محمد جواد پرچمی