نادیده گرفتن باستانشناسان در عملیاتهای عمرانی و شهری با وجود اسناد بالادستی فقط در تهران اتفاق نیافتاده است. اسفند سال ۱۴۰۲ در اصفهان، هنگام اجرای پروژه همسطحسازی در بافت قدیمی شهر بر اثر اصابت چنگال لودرها، محوطهای تاریخی از دل خاک سر بیرون آورد، که بخشی از آن هم در جریان خاکبرداری تخریب شد. پروژه متوقف شد تا باستانشناسان آنجا را که گذر «کمر زرین» میگویند، کاوش کنند. آن کاوشها که تا هنوز ادامه دارد، تا کنون به مواد فرهنگی از قرن سوم و چهارم هجری تا قاجار رسیده است.
اصفهان مثل شیراز زخم خورده است، بسیاری از لایههای تاریخی آن هنگام ساخت زیرگذر و مترو از بین رفته است. در شیراز هر بار که از اجرای پروژه شهری حرف زده میشود، لرزه بر جان این شهر با آن تاریخ پاره پاره میافتد. کاوش باستانشناسان در تپه «پوستچی» قدمت شیراز را تا ۶۵۰۰ سال عقب برده است، درحالی که هنوز لایههای تاریخی در دل شهر کاوش نشده است و به همین دلیل اجرای هر نوع پروژهای به ویژه زیرگذرهایی که هر از گاهی موضوع ان علم میشود، نگرانکننده است.
مصداقهایی از این دست در شهرهای مختلف ایران به واسطه قدمت و تاریخ این سرزمین بسیار است. مهسا وهابی، باستانشناسی که اگر کنجکاویها و پیگیریهای او نبود، اسکلت بانوی هفت هزار ساله تهران شاید هرگز پیدا نمیشد، اکنون یکی از مطالبهگران جدی درباره «الزام حضور باستانشناسان در پروژههای شهری و عمرانی از مرحله صفر عملیات است. بهانه گفتوگوی ایسنا با او درباره این موضوع، کشف اسکلتی است که بدون نظر کارشناسی میراث فرهنگی و باستانشناسان، «معاصر» تشخیص داده شد و برای حضور و بررسی باستانشناسان و کارشناسان میراث فرهنگی الزامی احساس نشد.
این باستانشناس جوان به ایسنا میگوید: بارها در حفاریهای و کندوکاوهای شهری به مواد فرهنگی همچون سفالهای تاریخی برخورد شده که برای آنکه پروژه متوقف نشود، این یافتهها یا به میراث فرهنگی گزارش نشده است یا با وجود گزارش کارشناسان میراث فرهنگی، اجازه ادامه پروژه داده شده است.
وهابی اظهار میکند: در عرصه تصمیمگیری مدیریت شهری، باستانشناسان همچنان «هیچ» شمرده میشوند.
او به گزارشهای یک دهه اخیر حفاریها و عملیاتهای عمرانی در شهر تهران ارجاع میدهد و میگوید: کافی است این گزارشها را بررسی کنید تا ببینید جایگاه باستانشناسی در این یک دهه چقدر کمرنگتر شده است.
این باستانشناس درباره شکل برخورد با مواد فرهنگی و تاریخی که عملیاتهای عمرانی و شهری بدون حضور باستانشناسان و کارشناسان میراث فرهنگی به دست میآید، به گزارشی که در کتاب «تهران پایتخت دویست ساله» از شادروان دکتر شهریار عدل منتشر شده است، اشاره میکند و میگوید: در این گزارش آمده است که هنگام عملیات شهری در منطقه دروس و پاسداران، تکههای سفال خاکستری شناسایی شده است، اما برای آنکه میراث فرهنگی مانع کار نشود، آن کشف در حد یک گزارش باقی ماند و به فراموشی سپرده شد و یافتههای آن هم از دست رفت.
او اضافه میکند: در دهه هفتاد، خانم آرمان شیشهگر به همراه همکارش مرحوم امیری در پروژه مشترک زیرسازی اتوبان همت به سمت کنسلوقان کار میکردند که با بقایای فرهنگی همچون «سفالهای ایلخانی» مواجه شدند. یا در تجربه خودم، سال ۱۳۹۱ در پروژه لولهگذاری فاضلاب در مقابل خانهام، در انتهای بزرگراه اشرفی اصفهانی در خیابان سیمون بولیوار، با سفالهای تاریخی مواجه شدم، که با وجود پیگیری فراوان، سرانجام از اداره میراث فرهنگی آمدند و گفتند یکسری سفال است دیگر، اجازه دهید پروژه انجام شود. در تجربه دیگر به سال ۱۳۹۳ در زمان اجرای پروژه لولهگذاری فاضلاب در منطقه ۱۲ تهران با مواد فرهنگی و تاریخی مواجه شدم که با دلیل کنجکاوی و مداوت در پیگیری سرانجام یک گروه حرفهای از باستانشناسان در آن محدوده مستقر شدند، که آن کاوش ها به کشف مهم اسکلت بانوی هفت هزار ساله تهران منجر شد. شهریور ۱۳۹۷ مالک یک مغازه اسباببازی فروشی در بازار حضرتیها که با مجوز شهرداری مشغول تعمیر و آواربرداری بود متوجه چند تکه استخوان و کوزه شد، بعد به باستانشناسان اطلاع داده شد و در نهایت، کاوشها، قدمت آن منطقه را تا هفت هزار سال عقب برد.
این باستانشناس میگوید با وجود چنین مستنداتی اما هر بار که مواد فرهنگی و یا سازهای از دل عملیاتهای عمرانی و شهری تصادفی بیرون میآید، با عباراتی چون «معاصر است»، «به درد نمیخورد»، «انبارهایمان پر است از این یافتهها»، «اگر بخواهید روی تمام شهر دست بگذارید پس چگونه به کارها و پروژههایمان برسیم»، از ادامه پژوهش، کاوش و مستندنگاری تاریخ مانع میشوند.
وهابی به آخرین یافته اتفاقی در تهران اشاره میکند؛ «اسکلت بریانک»، که با عنوان «معاصر»، موضوع آن به کارشناسان میراث فرهنگی اطلاع داده نشد و اداره میراث فرهنگی هم پیگیر آن نشد و در ادامه تاکید میکند: از دیدگاه یک باستانشناس، هر اتفاقی که در شهر رخ میدهد و هر موضوعی که با کندن زمین و دسترسی پیدا کردن به خاک زیر سطح شهر رخ میدهد نیازمند آن است که کارشناس باستانشناس را در کنار خود داشته باشد؛ موضوعی که بیش از سه دهه است آن را مطالبه میکنیم.
او بیان میکند: به عنوان باستانشناس، توانایی و دسترسیهایمان به اتفاقاتی که در فرایند شهری شدن رخ میدهد، محدود است و قابل عرض نیست و این پرسش مطرح میشود در چنین مواقعی نوع برخورد باید چگونه باشد؟
این باستانشناس جوان اظهار میکند: شهر ماهیت پویا و زندهای دارد. آنقدر روند رشد و حجم دادههای آن سریع و وسیع است که ما نه تنها در تحلیل آن وارد نمیشویم، بلکه در شناخت آن بیبضاعت هستیم. با این شرایط، آیا باید همیشه منتظر بمانیم تا یک رهگذر متعهدی موضوع را گزارش دهد؟ آیا باید مثل همیشه اتفاقی بیافتد که به شکلی همه ما مطلع شویم؟ باید وضع موجود را تعیین تکلیف کنیم، باید ببنیم با وضعیت مطلوبمان چقدر فاصله داریم.
وهابی با بیان اینکه حوزه توسعه پایدار شهری جایی برای باستانشناسها ندارد، اضافه میکند: سوای برخی کمکاریهای ما باستانشناسان، این ماجرا یکسری زوایای پنهان دارد. وقتی به سند چشمانداز توسعه در قالب برنامههای پنج ساله نگاه میکنیم متوجه میشویم از سال ۱۳۷۹ تا امروز، این برنامهها هنوز باگ و ایراد دارند، که حلقه مفقوده آن، رابطۀ بین توسعه و میراث فرهنگی است. نباید یافتههای تاریخی در شهر را به عنوان مانع اجرا و توسعه پروژهها درنظر بگیریم که متاسفانه این اتفاق افتاده است.
او ادامه میدهد: این نگاه و شرایط حداقل از نیمه دوم دهه هفتاد شتابناکتر شده است، چون فعالیتهای عمرانی و سازندگی، محور اصلی و دغدغه دولتهای مختلف بوده است که این وضع را برای جامعه باستانشناسی بغرنجتر کرده است و بهای نداشتن چشمانداز و شناخت درست از گذشته برای تعریف وضعیتمان در آینده را پرداخت میکنیم.
این باستانشناس اضافه میکند: برای اینکه شناختمان را نسبت به گذشته عمیقتر و سنگینتر کنیم، ظرفیت بسیار بالایی داشتیم، ولی به دلیل نداشتن شناخت، این فرصت را از دست دادهایم. ظرفیتی که در عملیاتهای عمرانی مثل ساخت مترو برای دسترسی به ذخایر خاکِ زیر شهر برای جامعه باستانشناسی فراهم میشود خیلی بالا است، ظرفیت بالایی که هنگام لولهگذاریها و ساخت راه و سد برای باستانشناسی ایجاد میشود را نمیتوان نادیده گرفت. در باستانشناسی به این پدیده «باستانشناسی یا کاوش نجاتبخشی» میگویند؛ رویکرد تخصصی که از میانه دهه۱۹۹۰ میلادی به تدریج جریان یافت و با این اتفاقها درهای گذشته به روی باستانشناسها باز شد، دسترسیهای بیشتری فراهم شد، باید این فرصتها را قدر دانست، چون حضور نداشتن باستانشناسها در عملیاتهای عمرانی و شهری جبرانناپذیر است، چون دیگر آن لایهها از بین رفته تلقی میشوند و در دسترس نخواهند بود، اتفاقی که برای «شهر ری» اتفاق افتاد، گزارشهای متعددی داده شد که در ساخت مترو «جوانمرد قصاب» حجم وسیعی از آثار فرهنگی پدیدار شده است، اما آن گزارشها در حد جرقههایی کوچک بود که خاموش شد و خاموش ماند، چون دسترسی باستانشناسان به آن فضا و لایههای تاریخی برای همیشه از بین رفت.
او ادامه میدهد: در قم وضعیت مشابهی را تجربه کردیم، در پاساژ ناشران کتاب. آنجا تپه تاریخی «شادقلی خان» بود و چقدر سرپرست کاوش و مسئول وقت میراث فرهنگی قم تلاش کردند این تپه چندهزار ساله (برخی مستندات قدمت آن را حدود ۶ هزار سال تعیین کرده است) را نجات دهند و در روند توسعه تخریب نشود، اما آن تپه از دست رفت و الان پاساژ ناشران کتاب شده است و بخشی از آن به دلیل توسعه راه و جاده از بین رفت. یا محوطه «قلی درویش» که از میان آن اتوبان رد شد. یا «تپه حصار» دامغان که قطار تهران مشهد از وسط این تپه ۶ هزار ساله رد شده است. نمونه آنقدر زیاد است که باید گفت آنچه عیان است چه حاجت به بیان است.
این باستانشناس معتقد است: ما بدون شناخت و در خوشبینانهترین حالت، غیرعامدانه به دادههایی که از گذشته به دستمان رسیده است، آسیب میزنیم و آنها را نگه نمیداریم. نگه داشتن به این معنا نیست که اجازه ندهیم جاده ساخته شود و یا سد نسازند، یا مترو راه نیافتد و زیرگذر ایجاد نشود. منظور از نگه داشتن این است که در ادبیات و پیشینه آن شهر و مکتوبات، دستکم در قالب آرشیو دسترسی و ارجاع برای آیندگان ایجاد کنیم تا وقتی میخواهند درباره آن فضای شهری صحبت کنند، داده داشته باشند. بتوانیم سکوی مستحکم برای گفتوگو در عرصه بینالملل ایجاد کنیم. به هر حال آینده شهرها همین است، اما ببنید کشورهای جدیدالتاسیس چقدر تلاش میکنند برای خود تاریخسازی کنند. چقدر تلاششان بر این امر است که با فرصت ساخت فضایی در شهر، امکان خلق پروژههای جدید معماری را بدهند، امکان ایجاد یکسری از نشانها را بدهند، درحالی که ما همه آنها را داریم، آن گذشته نباید نادیده انگاشته شود، که متاسفانه این اتفاق به وفور افتاده است.
وهابی با این تاکید که هر کسی در جایگاه مدیریتی میراث فرهنگی کشور قرار میگیرد باید الزام حضور باستانشناسان در پروژهها و عملیاتهای عمرانی، زیرساخت و شهری را در اولویت خود قرار دهد، اظهار میکند: طبیعتا این انتظار نمیرود به محض آنکه این مطالبه اجرایی شد، شکایتی که از تخریب تپهها و محوطههای باستانی در عملیات راهسازی، سدسازی و توسعه شهری، ماندگار شده است، یک شبه به جواب برسد، ولی حتما یکسری اتفاقات را رقم میزند و بسترهایی را خلق میکند، بنابراین لازم است که ما سطوح مداخله باستانشناس و محدوده قانونی آن را مشخص کنیم.
او یادآور میشود که هرچند در برنامههای پنج سال توسعه، به میراث فرهنگی اشاره شده است، اما مصوبات و احکام آن بیمایه، کمرنگ و کمرمق بوده و حتی درحال حاضر بیرمقتر هم شده است. در سال ۱۳۷۹ پررنگترین نقطه توجه برنامهها به فعالیتهای میراث فرهنگی بود و قانونگذار نگاه درستی داشت، ولی به مرور کمرنگ شده است و از جلوی چشم کنار رفت. در مصوبه هیأت وزیران در سال ۱۳۸۴ نیز به صراحت آمده است که در صفر مطالعاتی عملیات عمرانی و در بدو ورود، میزانی از هزینه پروژه را به رخدادی که در عرصه میراثی ممکن است اتفاق افتد، اختصاص دهند، ولی در این زمینه بیتوجهی شده است.
این باستانشناس با طرح این پرسش که چرا در طبقهبندی سیستم شهری، باستانشناسها حضور ندارند؟ پاسخ میدهد: ما باستانشناسها نتوانستهایم جایگاهمان را در وهله اول تعریف کیم و از همین رو کمرنگتر شدهایم، درحالی که توسعه شهری منتظر ما نبوده و راه خود را رفته و روی ریل خودش حرکت میکند. رشد آنها تصاعدی است و ما خیلی عقبتریم، پس چگونه میخواهیم این همگامسازی توسعه را داشته باشیم و حفاظت میراث فرهنگی را انجام دهیم. نباید فعالیتهایمان در حد حفاظت از تک بنا و دادههای برجا خلاصه شود.
وهابی بیان میکند: فکر میکنم با توجه به شرایطی که امروز در آن هستیم باید به عنوان باستانشناس این مطالبه را داشته باشیم تا در هر عملیاتی که قرار است حفاری رخ دهد، باستانشناس از فاز صفر مطالعه و عملیات حضور داشته باشد. یعنی تمام وزارتخانهها و ادارههای زیرساخت موظف باشند باستانشناس در اختیار داشته باشند و قانونگذار باید آن را در قانون اضافه کند. نمیشود که هر بار یک اتفاقی رقم بخورد بعد با میراث فرهنگی استان تماس گرفته شود، بعد آنها کارشناس بفرستند. این روش دیگر کارایی ندارد و دوره آن سر آمده است. این بروکراسیها و هماهنگیها، اتلاف وقت است و باعث میشود یافتهها از دست برود و نمیتوان دیگر دسترسی داشت. اگر در آن دستگاهها از همان ابتدا، کارشناس و باستانشناس حضور داشته باشد و این اجبار و الزام وجود داشته باشد نه تنها اثرگذار است، بلکه بانک اطلاعات شهری را قویتر میکند و پارامترهایی را که برای مطالعات شهری نیاز است، پایهگذاری میکند. این یک مطالبه جدی است و باید از آن سکوی رشد ایجاد کنیم و از پارامترهایی که در دنیا تعریف شده است، استفاده کنیم. شاید به نظر آید که این مطالبه جاهطلبانه است که میخواهیم باستانشناسها همه جا حضور داشته باشند، اما دورهها و لایههای مختلف تاریخی این سرزمین این واقعیت، ضرورت و اضطرار را ایجاد کرده است.
او میگوید: این غفلتها و از بین رفتن دسترسیها باعث شده است در ثبت گزارش لحظه به لحظه تاریخ ناتوان بمانیم، درحالی که از تمدن ایران آثار بسیاری باقی مانده است، اما میراث توصیفی آن مثل میراث توصیفی مصر نیست که داشتههای خود را با جزئیات توصیف و مستند کرده است.
وهابی اظهار میکند: در فضایی که اکنون هستیم حالت اضطرار وجود دارد به این معنی که باید کار توسعه پیش رود، یعنی لولهگذاری گاز باید انجام شود، اما آن میان، اسکلتی پیدا شده است که حالت اضطرار ایجاد میکند، یعنی حمل و نقل شهری معضل میشود، اینکه کنجکاویهای مردم را چگونه پاسخگو باشند و مردم محلی به خاطر محدودیتها شاکی میشوند، مسائلی از این دست اتفاق میافتد، چون تمام این مسائل در ساختار تعریف نشده است، پس تک تک آنها چالشزا میشود و ما را به یک اضطرار در تصمیمگیری میرساند و نتیجه آن انفعال میشود، حتی گاهی اوقات از انفعال گذر کرده و آن را نادیده میانگاریم. هرچند این موارد از بار موضوع کم نمیکند و باید باستانشناس در جریان عملیات عمرانی و شهری حضور داشته باشد.
انتهای پیام